اطلاع رسانی

1398/4/21
. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طرا ... ادامه...
1398/4/21
. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طرا ... ادامه...
1398/4/21
. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طرا ... ادامه...
1398/4/21
. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طرا ... ادامه...
1398/4/21
. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طرا ... ادامه...
هر کس براه عشق تو جان داد جان گرفت
وز آنچه در هوای تو بگذشت آن گرفت
ای ذات تو برون ز مکان و زمان رضا
لطفت ز حد گذشت و مکان و زمان گرفت
این نکته روشن است که دلداده غمت
گر سر ز کف دهد ز تو دل کی توان گرفت
تنها به حسن درد و جهان حاکمی، که گفت
حسنت به اتّفاق ملاحت جهان گرفت
رضوان به نیکبختی او غبطه می خورد
هرکس به درگهت سمت پاسبان گرفت
سختش بود به شاخه طوبی بر آمدن
مرغی که آب و دانه از این آشیان گرفت
زائر چو در میان حریم تو پا نهاد
او را بِحار رحمت حق در میان گرفت
بیش از همه صدای دل اینجا شنیدنی است
آنهم دلی که جلوه ز اشک روان گرفت
لطف تو دستگیر (مؤید) شد ای امام
کو هم نشان خدمت این آستان گرفت
پیام نور به لبهای پیک وحی خداست
بخوان سرود ولایت که عید اهل ولاست
بیا شراب طهور از خم غدیر بزن
خدا گواست که ساقّی این شراب خداست
خم از غدیر خم و می، می ولای علیست
وگرنه صحبت ساقی و جام و باده خطاست
غدیر، عید خدا، عید احمد، عید علی
غدیر عید نیایش غدیر عید دعاست
غدیر صبح سپید همه سپیدی ها
غدیر، نور خدا، دشمن سیاهی هاست
غدیر سیّد اعیاد و اشرف ایّام
غدیر خوبتر از عید روزه و اضحی است
غدیر سلسله دار کمال دین تا حشر
غدیر آینه دار علی ولی الله است
غدیر عید همه عمر با علی بودن
غدیر جشن نجات از عذاب روز جزاست
غدیر بر همه حق باوران تجلیّ حق
غدیر بر همه گم گشتگان چراغ هداست
غدیر کعبه مقصود شیعه در عالم
غدیر جنّت موعود خلق در دنیاست
غدیر حاصل تبلیغ انبیا همه عمر
غدیر میوه توحید اولیا همه جا است
غدیر آینه لا اله الاّهو
غدیر آیت سبحان ربی الاعلی است
غدیر هدیه نور از خدا به پیغمبر (ص)
غدیر نقش ولای علی به سینه ماست
غدیر کعبه اهل سماء و اهل زمین
غدیر قبله خلق زمین و خلق سماست
غدیر یک سند زنده یک حقیقت محض
غدیر خاطره ای جاودانه و زیباست
غدیر روشنی چشم پیروان علی
غدیر از دل تنگ رسول عقده گشاست
غدیر با همگان هم سخن ولی خاموش
غدیر با همه کس آشنا ولی تنهاست
غدیر صفحه تاریخ وال من والاه
غدیر آیه توبیخ عادَ من عاداست
هنوز از دل تفتیده غدیر بلند
صدای مدح علی با نوای روح فزاست
هنوز گوهر وصف علی بود در گوش
هنوز لعل لب مصطفی مدیحه سراست
هنوز لاله اکملت دینکم روید
هنوز طوطی اتممت نعمتی گویاست
هنوز خواجه لولاک را نداست بلند
که هر که را که پیمبر منم علی مولاست
چنانکه من همگان را به نفس اولایم
علی وصّی من از نفس او به او اولاست
علی علیم و علی عالم و علی اعلم
علی ولّی و علی والی و علی والاست
علی حقیقت روح و تمام عالم جسم
علی سفینه نوح و همه جهان دریاست
علی مدرس جبریل در شناخت حق
علی معلم آدم به علم الا سماست
علی تمامی دین، بغض او تمامی کفر
علی ولی خدا، خصم او عدوی خداست
علی بود پدر امّت و برادر من
علی سفیر خدا و علی امیر شماست
علیست حج و علی کعبه و علی زمزم
علی صفا و علی مروه و علی مسعاست
علی صراط و علی محشر و علی میزان
علی بهشت و علی کوثر و علی طوباست
علی چو شخص پیمبر هماره بی مانند
علی چو ذات الهی همیشه بی همتاست
علی شهید و علی شاهد و علی مشهود
علی پناه و علی ملجأ و علی منجاست
علی اذان و اقامه علی رکوع و سجود
علی قیام و قعود و علی سلام و دعاست
علی حقیقت توحید بر زبان کلیم
علی تجلی طور و علی ید بیضاست
علی وصّی و دم و لحم و نفس پیغمبر
علی ابوالحسنین است و شوهر زهراست
علی است حق و حقیقت بدور او گردد
علی است عدل و عدالت به خط او پویاست
علی محمد و فرقان و نور و کوثر، قدر
علی مزّمل و یاسین و یوسف و طاهاست
علی بقول محمد (ص) در مدینه علم
ز در در آی که راه خطا همیشه خطاست
حدیث منزله را از نبی بگیر و بخلق
بگو مخالف هارون مخالف موسی است
بود وصی نبی آنکسی که نفس نبی است
گرفتم (اینکه حدیث) غدیر یک رؤیاست
کننده در خیبر بود وصی رسول
نه آنکه کرد فرار از جهاد، عقل کجاست
کسی که گفت سلونی، سزد امامت را
نه آنکسی که بلولا، به جهل خود گویاست
کسی که جای نبی خفت جانشین نبی است
نه آنکه راحتی جان خویش را میخواست
چگونه قاتل زهرا امام خلق شود
مدینه، مرد شرف نیست یا علی تنهاست
چگونه مهر بورزم به آن ستم گستر
که دود آتش او دور خانه زهراست
چگونه غیر علی را امام خود دانم
که او سراپا آئینه رسول خداست
حدیثی از دو لب مصطفی مراست بیاد
به آب زر بنویسم اگر رواست رواست
تو گویی آنکه دو گوشم بود به گفتۀ او
که گفت خصم علی، نسل حیض یا که زناست
خدا گواست پی دشمن علی نروم
حلال زاده رهش از حرامزاده جداست
کسی که بت شکند بر فراز دوش نبی
برای حفظ خلافت ز هر کسی اولاست
گواه من بخلافت همان وجود علی است
که آفتاب بتأئید آفتاب گواست
بود امامت او در کتاب حق معلوم
چنانکه صورت خورشید در فضا پیداست
به دیدگان خدا بین مرتضی سوگند
کسیکه غیر علی دید، دیده اش اعماست
عبادت ثقلینت اگر بود، فردا
تو را بدون ولایت به ویل و واویلاست
به آن نبی که علی را وصّی خود فرمود
به آن نُبی که تمامش ثنای آن مولاست
ثواب نیست ثوابی که بی ولای علی است
نماز نیست، نمازی که بی علی برپاست
شکسته باد، دهانی که بی علی باز است
بریده باد زبانی که بی علی گویاست
تمّرد است بدون علی اگر طاعت
تأسف است سوای علی، اگر تقواست
به آیه آیۀ قرآن بحق پیغمبر
که راه غیر علی مرگ و نیستّی و فناست
خدا گواست که هرکس رهش جدا ز علی است
بسان لشکر فرعون راهی دریاست
اگر تمام خلایق جدا شوند از او
خدا گواست که راه تمام خلق خطاست
به جای حور، به بوزینه دست داده و بس
کسیکه غیر علی را امام و رهبر خواست
بصد هزار زبان روح مصطفی گوید
که ای تمامی امّت علی امام شماست
من و جدا شدن از مرتضی خدا نکند
که هر که گشت جدا از علی جدا ز خداست
کسیکه فاطمه از ظلم او غضبناک است
امامتش غم و اندوه و درد و رنج و بلاست
مگر نگفت نبی خشم دخترم زهرا
شرار خشم خداوندگار بی همتاست
مگر نگفت نبی با هم اند، حق و علی
اگر علی نبود در میانه حق تنهاست
تمام قرآن در حمد و، حمد بسم الله
تمام بسمله در با علی چو نقطۀ با ست
خدا گواست که امروز هر که پیرو اوست
مصون ز نار جحیم و عذاب حق فرداست
علی کسی است که یک ذرهّ از ولایت او
نجات بخش تمامّی خلق روز جراست
علی کسی است که یک خردل از محبت او
نکوتر است ز دنیا و آنچه در دنیاست
گر ز خاک درش کسب آبرو نکند
یقین کنید که در حشر آبرو، رسواست
چنانکه غیر خدا را خدای نتوان گفت
اگر بغیر علی کَس خلیفه گفت خطاست
بگو که بند ز بندم جدا کنند به تیغ
ز بند بندم آید ندا، علی مولاست
اگر به تیغ کشندم و یا بدار کشند
زبان نه بلکه وجودم به مدح او گویاست
به حق کسی نبرد راه جز ز راه علی
بهوش باش که راه علی بود ره راست
لوای حمد بدست علی بود فردا
تمام محشر در ظل این بلند لواست
پیمبران همه در تحت این لوا آیند
که این لوای مقدّس همان لوای خداست
الا کسی که تو را از علی جدا کردند
پناه گاه تو در آفتاب حشر کجاست
مرا بروز قیامت بخلد کاری نیست
بهشت من همه در صورت علی پیداست
جهنّم است بهشتی که بی علی باشد
جحیم با رخ نورانی علی ، زیباست
کجا امام توان یافتن چو شخص علی
که هم کلام خداوند و همنشین گداست
اگر به چشم شما آفتاب نور دهد
وگر که سایه این نه سپهر بر سر ماست
اگر نسیم سحر میوزد به لاله و گل
اگر بظلمت شب ماه را فروغ و ضیاست
گر تمام سماوات از ستاره پُرند
وگر چو مائده لبریز دامن صحراست
اگر فرشته و حور است و آدمی و پری
اگر زمین و سماء و بهشت و عرش علاست
اگر سیاه و سفید است و اصفر و احمر
اگر که روز و شبی هست یا که صبح و مساست
خدا گواست که از یمن دوستی علی است
علیست باعث خلقت، علی، خدای گواست
علی ولیّ خدا بود پیش از آنکه خدای
به حرف کن، همۀ کائنات را آراست
خدا برای علی خلق کرد عالم را
چنانکه خلقت او را برای خود می خواست
تمام عالم ایجاد بی وجود علی
بسان کشتی بی ناخدای در، دریاست
مرا بس است تولّای چهاده معصوم
که این ولایت فوق تمام نعمت هاست
مگر نگفت پیمبر کتاب و عترت من
امانتی است که پیوسته در میان شماست
مگر نگفت که این دو، ز هم جدا نشوند
اگر جدا ز یکی هر که شد ز هر دو جداست
مگر نگفت که این دو، چو این دو انگشت اند
کز اتحاد یکی گر چه در شماره دو تاست
عبادت ثقلین است بسته بر ثقلین
که مهر طاعت هر بنده مهر آل عباست
درود باد به ارواح چارده معصوم
که در طریقت آنان نجات هر دو سراست
تول و چار محمد (ص) حسین و چار علی (ع)
دو نامشان حسن و آن دو جعفر و موساست
بجز محبّت آنان نجات نیست که نیست
زنید چنگ بدامانشان، نجات اینجاست
هنوز محفل ذکر علی است خاک غدیر
ولی چه سود بگوش کسی که ناشنواست
بگو که خصم شود منکر غدیر چه باک
که آفتاب به هر سو نظر کنی پیداست
گرفتم آنکه حدیث غدیر و قول رسول
مراد دوستی آن امام ارض و سماست
چرا بگردنش افکند ریسمان امت
چه شد که دود ز کاشانه علی برخواست؟
سؤال من ز تمامی مسلمین این است
بدوست اینهمه آزار نه، به خصم رواست؟
چو عُمرِ صاعقه کوتاه باد دورانش
خلافتی که دوامش به کشتن زهراست
برای غصب خلافت زدند فاطمه را
شرف کجاست مروّت کجاست رحم کجاست
شکستن در و، بی حُرمتی به خانه وحی
مودّتی است که در باره ذوالقربی است
اگر قصیده (میثم) بود صد و ده بیت
که در عدد صد و ده نام آن ولی خداست
فضائلی است علی را که گفتن هر یک
نیازمند هزاران قصیده غرّاست
نور اقرأ تابد از آیینه ام
کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد
سینه ام بوی محمد (ص) می دهد
گل دمد از آتش تاب و تبم
معجز روح القدس دارد لبم
من سخن گویم ولی من نیستم
این منم یا او ندانم کیستم
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان خوانند با آوای من
ای بتان کعبه در هم بشکنید
با من امشب از محمد (ص) دم زنید
دم زنید از دوست، خاموشی چرا؟
ای فراموشان فراموشی چرا؟
گوش تا آوای احمد بشنوند
بانگ اقرأ یا محمد (ص) بشنوند
از حرا گلبانگ تهلیل آمده
دیده بگشائید جبریل آمده
اینک از بیدادها یاد آورید
با امین وحی فریاد آورید
لاله های جامه از غم چاک چاک
ژاله های خفته در دامان خاک
بردگان بُرده بار ظلم و زور
دختران زنده رفته زیر گور
کعبه ای بیت خدا عزوجّل
تا به کی در دامنت لات و هبل
مکّه تا کی مرکز نااهلها
پایمال چکمۀ بوجهل ها
اوس و خزرج قتل و خونریزی بس است
ظلم و جور و شهوت انگیزی بس است
تا به کی با تیغ یک دیگر قتیل
دست بردارید کآمد جبرئیل
مکه دریای فروغ وحی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد
کاروان نور را بانگ دراست
یک جهان خورشید در غار حراست
دوست می خواند شما را بشنوید
بشنوید اینک خدا را بشنوید
روز، روز مرگ ظلم و ظالم است
بانگ اِضرب مُرد، اقرأ حاکم است
این صدای من نه، آوای خداست
آی انسانها محمد (ص) مقتداست
یا محمد (ص) منجی عالم توئی
این مبارک نامه را خاتم تویی
یا محمد (ص) تو به خلقت رهبری
اولین نور، آخرین پیغمبری
انبیا مشعل ز تو افروختند
و ز دمت پیغمبری آموختند
یا محمد (ص) آفرینش گشته گوش
غرّشی ای بحر سر تا خروش
مردگان را گو که صبح زندگی است
بردگان را گو که روز بندگی است
عدل را بر مرگ ظلم اعلام کن
ظلم را با دست عدل اعدام کن
یا محمد (ص) این بود پیغام دوست
عالمت در انتظار (تُفلحوا) ست
ای به شام جهل و ظلمت آفتاب
از حرا بر قلّۀ هستی بتاب
جسم بی جان بشر را جان تویی
این پریشان گله را چوپان تویی
ای حیات جان کلامت، دم بزن
تاج عزّت بر سر آدم بزن
کعبه را ز آلایش بت پاک کن
بت گران را هم نشین با خاک کن
این که گفتیمت رسول آخری
تا قیامت خلق را پیغمبری
ختم شد بر قامتت پیغمبری
این تو را باشد دلیل برتری
خطّ پایان را تو می پوئی و بس
حرف آخر را تو میگوئی و بس
غیرت و مردانگی آئین تو است
عزّت زن در حجاب دین توست
چند باید سرکشان را سرکشی
چند با نامردمی دختر کشی
بر همه اعلام کن زن برده نیست
برده مردان تن پرورده نیست
باغ زیبائی کجا و زاغ زشت
دیو شهوت را برون کن از بهشت
ای تو را هم مهر و هم قهر خدا
تا به کی ابلیس در شهر خدا
با علی بتهای چوبین را بکش
وین خدایان دروغین را بکش
می نشاید با گُل توحید، خس
گو فقط الله الله است و بس
تا شود خاموش باطل از سخن
ای زبان حق تو از حق دم بزن
تو نه تنهائی که خود ما با توئیم
با توئیم آنسان که گویی ما توئیم
اولیاء در محضرت استاده اند
انبیا پشت سرت استاده اند
تیر از ما و کمان در دست تو است
اختیار آسمان در دست تو است
خاتم توحید در انگشت تو است
حق به پیش روی و حیدر پشت تو است
مشعل تو تا ابد روشنگر است
آتش بیدادگر خاکستر است
دین اسلامت مسلمان پرورد
بوذر و مقداد و سلمان پرورد
مکتب تو مکتب عمارهاست
این کلاس میثم تمّارهاست
ما تو را زهرای اطهر داده ایم
شیر مردی مثل حیدر داده ایم
ما تو را دادیم در بین همه
یک خدیجه، یک علی، یک فاطمه
تا قیامت جاودان آئین تو است
فاطمه رمز بقای دین تو است
دست تو دست تو نه، دست خداست
دشمنت را تا ابد تبّت یداست
ای زمام آسمان در مشت تو
مه دو نیمه از سر انگشت تو
جای تو دیگر نه در غار حرا ست
در دل امواج طوفان بلا ست
خصم را با خُلق خوش دنبال کن
سنگ را با خنده استقبال کن
دست رحمت از سر عالم مدار
گر تو را خوانند ساحر غم مدار
منجی عالم تو می باشی و بس
ای همه فریادرس فریادرس
یا محمد (ص) ای خِرد پا بست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو
حسن تصویر همه آئینه ها
چلچراغ شام تار سینه ها
هر زمان گلواژه هایت تازه تر
بلکه از هستی بلند آوازه تر
ابر رحمت رحمتی بر ما ببار
بار دیگر از حرا بانگی بر آر
ما کویر تشنه، تو آب حیات
ما غریقیم و تو کشتی نجات
ما به قرآن دست بیعت داده ایم
از ازل با مهر عترت زاده ایم
عترت و قرآن چراغ راه ماست
روشنی بخش دل آگاه ماست
عترت و قرآن نجات عالمند
چون دو انگشت محمد (ص) باهمند
ایندو، تا هستند با یک دیگرند
پشت هم تا پیش حوض کوثرند
هر دو اند، از ابتدا نور و چراغ
کی شوند از هم جدا نور و چراغ
این دو یک بودند از بدو ظهور
نور خورشید است و خورشید است نور
شیعه با قرآن و عترت داده دست
نیست در قاموس او حرف از شکست
شیعه قرآن از حسین آموخته
شیعه پای این چراغ افروخته
شیعه تا بار ولایت برده است
مثل زهرا تازیانه خورده است
شیعه بحر موج خیز غیرت است
شیعه فریاد کتاب و عترت است
شیعه از آغاز ره آگاه بود
پیرو قرآن و آل الله بود
شیعه را با خون برابر ساختند
شیعه را از مهر حیدر ساختند
ما امانت دار این پیغمبریم
هرگز از قرآن و عترت نگذریم
تا به عالم دودمان آدمند
شیعه و قرآن و عترت با همند
آنچه موسی در دل سینا ندید
شم ما در چهارده معصوم دید
آسمان وحی زیب دوش ماست
چهارده خورشید در آغوش ماست
هر که از این چهار ده تن ماند دور
در دو دنیا همچنان کور است کور
باغ رضوان تا ابد سرمست ماست
چهارده معصوم گل در دست ماست
چارده قرآن و یک تفسیرشان
چارده آئینه یک تصویرشان
چارده پیکر ولی یک جانشان
هر چه جان داد خدا قربانشان
ای شما قرآن و قرآنتان بدست
ای فداتان هر چه بود و هر چه هست
ای شما گل، قلب شیعه باغبان
هر دلی را آتشی از داغتان
شیعه از اول شما را یافته
در شما نور خدا را یافته
تا خدا هست و شما هستید و ما
هستی ما و تولّای شما
گر ز پیکر دست ما گردد جدا
نیست ممکن کز شما گردد جدا
(میثم) از اعماق جان گوید همی
مدحتان را با زبان میثمی
حریم کعبه شکوه دوباره ای دارد
میان آنهمه ظلمت ستاره ای دارد
حریم کعبه که از گردش زمان خسته است
بسی گذشته که در انتظار بنشسته است
نشسته منتظر، آن همه سرا پا ناز
که رفته است امین و پیمبر (ص) آید باز
خوشا دمیدن آن شب که راز بعثت داشت
خوشا دمیدن صبحی که نور رحمت داشت
رسول اُمّی و مکّی چو از حرا برگشت
به مکّه قافله رحمت و صفا برگشت
نه بس به مکه که این کاروان آزادی
دهد به خَلق جهان ارمغان آزادی
امیر قافله نور می رسد از راه
به بانگ اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلالله
طلوع بعثت فرخنده اش مبارک باد
ظهور مکتب پوینده اش مبارک باد
مُحمَّد(ص) آمد و نور پیمبری آورد
خدیجه را به زنان راز برتری آورد
خدیجه خواسته هایت روا شده است بیا
که همسر تو رسول خدا شده است بیا
بیا و در بگشا نور نور آمده است
محمد(ص) آمد و وز راه دور آمده است
به خانه ای که شد امروز باب بعثت باز
خدیجه است و علی است و مصطفی به نماز
سلام باد علی را که نور داور داشت
به مکتبی که پیمبر نمود باور داشت
محمد (ص) آمد و گسترد نور ایمانش
دلیل روشن پیغمبریش قرآنش
محمد (ص) آمد و احکام خیر و شر آورد
هر آنچه را که بود حاجت بشر آورد
کلام او همه لطف است و صادقانه بود
پیام او همه حُسن است و جاودانه بود
رسید تا به بشر راه راست بنماید
ز هر خدای دروغین جهان بپیراید
از آن بود که چنین شرق و غرب میتازند
که دین و مکتب او را ز بُن براندازند
ولی چنانکه به قرآن خدای داده خبر
شود تَجلّی این آفتاب افزونتر
ز بعد چارده قرنش هنوز بستایند
بسوی مکتب او فوج فوج می آیند
گذشت رفرف طبعم به بام عرش عُلا
به نام نامی سبحان ربی الاعلی
غذا دهنده مور ضعیف در دل سنگ
فنا کننده خصم قوی به باد فنا
برون کشنده ناقه ز سنگ سینه کوه
عیان کننده اژدر به چوب خشک عصا
مهیمن است و عزیز و حکیم و قدوس است
در آن کتاب که خود گفته نحن نزّلنا
به پیش حکمش هر سرو قامتی، خاضع
به ذکر حمدش هر سنگ ریزه ای، گویا
ز دست غیب همی رزق دائمی بخشد
به مور در دل سنگ و به وحشی صحرا
خبیر سرّ درون، پرده پوش عیب برون
علیم عالم غیب و قدیر بر اشیا
به موریانه دهد قدرتی که بتواند
ز اوج تخت به زیر آورد سلیمان را
صفیر مرغ دل هستی از ترانه اوست
به موج موج فضا با نوای روح فزا
گذشته عمر به جرم و خطا و غفلت و جهل
نکرده عبد گنهکار خویش را رسوا
زهی عطا که به ادعونی استجب لکمش
کشیده دست نوازش به روی اصل خطا
از آن زمان که بشر خلق گشته تا امروز
همیشه عفو از او بوده و خطا از ما
نه تا کنون همه دم هست کار او بخشش
که بحر رحمت و عفوش همیشه جوشد تا
شده است بندگیش آورم بجا؟ هیهات
برد مرا سوی دوزخ بدان کرم؟ حاشا
به درد او همه حمدم، دوای او همه شکر
که گه به درد نوازش کند، گهی به دوا
اگر فرشته طبعی که در وجود من است
مدد بگیرد از حیّ قادر دانا
به بامداد که سر می کشد فرشته نور
ز جیب مشرق با طلعتی جهان آرا
همی خرامد و از پیکر لطیف سپهر
به خنده خنده برون آورد لباس عزا
گهی که از نفس روح بخش عیسی صبح
جهان هستی بهتر ز وی شود احیا
گهی که سینه تاریک شب ز نیزه خور
شکافت چون دل دریا به معجز موسی
گهی که می شود از مصر عالم مشرق
جمال یوسف گمگشته افق پیدا
گهی که غنچه زند خنده و هزار، شود
به صد هزار زبان، گرد آن قصیده سرا
قصیده گویم در مدح سید لولاک
چکامه آرم در نعت خواجه دو سرا
سفیر خالق ارض و سما ابوالقاسم
خدایگان همه انبیا، رسول خدا
زبان گرفته ملائک به مدح وی شب و روز
چنانکه ذکر خداوند را به صبح و مسا
امین اول عالم، پیمبر خاتم
سفیر آخر یزدان، مقرّب اولی
به هفت چرخ نبوت، خدیو در همه دم
به نه سپهر رسالت، رسول در همه جا
نظام شرک ز توحید او به استهلاک
قوام عدل ز قرآن او به استعلا
در آن زمان که بشر بود خم مقابل بُت
در آن زمین که عرب بود بنده عُزّی
به خون هم شده تشنه طوایف از هر سو
به جنگ هم همه راهی قبایل از همه جا
زنان برهنه به گرد حرم طواف کنان
حرم به آنهمه پاکیش خانه بتها
فدای جهل پدر دختران زنده بگور
ز چشم مادر جاری سرشک چون پالا
غرور و نخوت و کبر و جنایت و پستی
قمار و مستی و رقص و شراب بود و زنا
نه دوستی نه حقیقت نه آبرو نه شرف
نه علم بود و نه دانش نه روشنی نه صفا
ز جمع عالمیان رخت بسته بود، شرف
ز چشم آدمیان رو گرفته بود، حیا
درون تیرگی، انسان روشنی می سوخت
فراز تخته سنگی، کنار غار حرا
یتیم دودۀ هاشم ولی به خلق پدر
چراغ دیده آدم ولی به ره تنها
به سر هواش که از پای خلق گیرد بند
به لب دعاش که بخشد نجات انسان را
نشسته بود که ناگاه نغمه ای جانبخش
طنین فکند به گوشش ز موج موج فضا
ندا رسید که ای رسته از خودی اقرأ
بخوان به نام خداوندگار بی همتا
بخوان محمد اقرأ و ربّک الاکرم
بخوان محمد آری بخوان به نام خدا
بخوان به نام خدایی که با قلم گردید
برای انسان در سیر علم راهنما
بخوان محمد اینک خدای بنهاده
به فرق شخص شخیص تو تاج کرّمنا
بخوان محمد اینک تویی سراج منیر
بخوان محمد اکنون تویی چراغ هدا
بخوان محمد الحق تویی بشیر نذیر
بخوان محمد بالله تویی رسول خدا
بخوان محمد پایان گرفت ظلم و ستم
بخوان محمد آغاز گشت صدق و صفا
بخوان محمد تا کی جهان به چنگ هوس
بخوان محمد تا کی بشر اسیر هوا
فرشته رفت و محمد به گرد خود نگریست
ز هر وجود مر او را رسد درود و صلا
ز سنگ و کوه و در و دشت و دامن خشکی
ز رود و چشمه و موج و کرانه دریا
گرفته اند به مدحش زبان به صوت ملیح
گشوده اند به وصفش دهان به بانگ رسا
به خانه آمد و پیچید جامه بر تن و خفت
که از فرشته وحی آمدش دوباره ندا
که ای گلیم بر اندام خویش پیچیده
ز جای خیز و بزن بر تمام خلق صلا
ز جای خیز و جهان را بکن ز کفر تهی
ز جای خیز و بشر را نما ز شرک رها
ز جای خیز و بخوان آنچه را که خواست بش
ز جای خیز و بگو آنچه را که گفت خدا
ز جای خیز و به عمر بتان بده پایان
ز جای خیز و سخن را شروع کن از لا
الا محمد اینک کتاب توست به دست
الا محمد اینک نوای توست به پا
الا محمد اینک سراج توست منیر
الا محمد اینک بنای توست به جا
الا محمد بوجهل ها بر آن شده اند
که از تو امت اسلام را کنند جدا
الا محمد بتها دوباره می خواهند
زنند لاف خدایی به امتت همه جا
الا محمد باز از درون برآر سخن
الا محمد باز از خدا زبان بگشا
قسم به کعبه و آثار جاودانه او
قسم به اقرأ و آوای وحی و غار حرا
به ذات قادر منّان به جان ختم رسل
به زهد و پاکی حیدر به عصمت زهرا
به آن صحابه که در خط مرتضی بودند
به عزت حسنین و به زینب کبرا
به اولیاء الهی به انبیاء سلف
به جبرئیل و به لوح و قلم به ارض و سما
به مکه و به منا و به مشعر و عرفات
به یثرب و نجف و کاظمین و کرببلا
به طالبی که فنا گشت در مسیر طلب
به عاشقی که بلی گفت در طریق بلا
به کشته ای که ز خونش حیات داد به دین
به زنده ای که ز عزمش ثبات داد به ما
به اشک چشم یتیمان، به دختران حسین
به خون پاک شهیدان، به سیدالشهدا
به آن تنی که نهان شد ولی به قلزم خون
به آن سری که جدا شد ولی ز راه قفا
به عون و جعفر و عباس و قاسم و اکبر
به هر شهید که در این طریق گشت فدا
که در طریق رسول و کتاب و عترت اوست
بزرگی و شرف و اقتدار ملت ما
بجز ره نبی و اهل بیت او (میثم)
به هر طریق که رو آوری خطاست خطا
مکتب الذاکرین اهل بیت عصمت در سال ۱۳۷۰ به ریاست حاج علیرضا نهادی با هدف استعدادیابی و تربیت مداحان جوان و سالم سازی مداحی کشور تاسیس شد.
کلیه حقوق وبسایت متعلق به موسسه مکتب الذاکرین است. کپی برداری جهت استفاده غیر تجاری و با ذکر منبع بلا مانع است.
طراحی توسط گروه نرم افزاری امین. www.amingp.com
برای ثبت نام در کلاس ابتدا باید به حساب کاربری خود وارد شوید.